 |
آذر
ماجدی جریان
کورش مدرسی، قربانی
دیگر جنگ خانمان
برنداز علیه لبنان آپارتاید
جنسی عرصه جدال
جنبش آزادی زن خاورمیانه
در سالی که گذشت
خونین تر، سیاه
تر آیا
جنبش آزادی زن
در ایران به یک
روز همبستگی ایرانی
نیاز دارد؟
|
چرا
اتحاد کمونیسم
کارگری؟
به
همه شما خوش آمد
میگویم و تشکر
میکنم که در جلسه
معرفی حزب اتحاد
کمونیسم کارگری
شرکت کردید. این
یک جلسه پرسش و
پاسخ با سیاوش
دانشور علی جوادی
و خود من در رابطه
با تشکیل حزب اتحاد
کمونیسم کارگری
است که روز دوشنبه
21 می 2007 برابر با 31 اردیبهشت
اعلام موجودیت
کرد.
برای دوستان
عزیزی که ممکن
است بیانیه اعلام
موجودیت حزب را
نخوانده باشند
من اینجا اول بیانیه
را برای آشنایی
دوستان میخوانم
و بعد از آن صحبت
کوتاهی در توضیح
آن خواهم داشت.
سپس علی جوادی
وسیاوش دانشور
صحبت کوتاهی خواهند
کرد و پس از آن وقت
پرسش و پاسخ میرسد
و شما میتوانید
سوالاتتان را
مطرح کنید. امیدوارم
که طی این جلسه
شما بتوانید با
حزب اتحاد کمونیسم
کارگری و با اهداف
آن آشنا شوید.
حالا که بیانیه
را شنیدید و تا
حدودی با این حزب
آشنا شدید، میخواهم
یک توضیح کوتاهی
در مورد این حزب
و جایگاه آن بدهم.
همه دوستان حتما
با حزب کمونیست
کارگری آشنا هستند.
حزب کمونیست کارگری
در سال1991 تقریبا
16 سال پیش توسط منصور
حکمت تاسیس شد
و ما هر سه نفر و
دوستان دیگر موسس
حزب اتحاد کمونیسم
کارگری از ابتدا
با حزب کمونیست
کارگری فعالیت
داشتیم و بعضا
از همان ابتدا
در رهبری آن بودیم.
اما متاسفانه
اکنون به دلیل
اختلافاتی از
این حزب جدا شده
ایم. البته ممکن
است در جریان باشید
که ابتدا تلاش
کردیم با تشکیل
فراکسیون و فعالیت
در چهارچوب آن
کماکان در درون
حزب به فعالیت
خود ادامه دهیم
اما بدلیل مسائل
و موانعی که از
جانب رهبری حزب
بوجود آمد، عملا
امکان فعالیت
با حزب کمونیست
کارگری از ما سلب
شد و تصمیم گرفتیم
که حزب اتحاد کمونیسم
کارگری را تشکیل
دهیم و در چهارچوب
این حزب به فعالیت
خود ادامه دهیم.
حتما این سوال
برای شما پیش خواهد
آمد که چرا "اتحاد
کمونیسم کارگری."
این به نظر من این
آن نکته ای است
که ما بر آن تاکید
داریم و جوهر اصلی
حرکت ما را تشکیل
میدهد. توضیح میدهم.
بعد
از مرگ منصور حکمت
پراکندگی و انشقاقی
درون حزب کمونیست
کارگری و عموما
در بین رهبری آن
پیش آمد که به یک
انشعاب در سال
2004 و اکنون این جدایی
انجامید. ما تلاش
خواهیم کرد که
صفوف جنبش کمونیسم
کارگری را متحد
کنیم. در میان ما،
حزب کمونیست کارگری
و حزب حکمتیست
که در سال 2004 از حزب
کمونیست کارگری
انشعاب کرد تشابهات
بسیاری وجود دارد.
برنامه هر سه حزب
برنامه یک دنیای
بهتر است که توسط
منصور حکمت تدوین
و در کنگره اول
حزب کمونیست کارگری
تصویب شده است.
بسیاری ازسیاست
ها و مصوبات حزب
کمونیست کارگری،
فرضا کلیه سیاستها
و مصوبات حزب تا
پلنوم 14 رسما مورد
قبول هر سه حزب
است. باید خاطر
نشان کنم که برای
ما دامنه این اتحاد
از سه حزب موجود
در جنبش کمونیسم
کارگری فراتر
میرود. جنبش کمونیسم
کارگری بسیار
وسیع تر از این
سه حزب است.
درون
جامعه ایران جنبش
کمونیسم کارگری
یک جنبش بسیار
قوی و گسترده است،
چه درون جنبش کارگری،
چه درمیان جوانان،
چه درمیان زنان
و جنبشهای اجتماعی
مختلفی که وجود
دارد، مانند جنبش
خلاصی فرهنگی
که جوانان پرچم
آن را بلند کرده
اند و هم اکنون
شاهد جدال جمهوری
اسلامی با آنها
و این جنبش هستیم.
شاهدیم که چگونه
جمهوری اسلامی
در خیابانها وحشیانه
به زنان و جوانان
حمله میکند، بخاطر
حجاب، بخاطر آپارتاید
جنسی و جنبش معینی
در مقابل این یورش
مقاومت میکند،
جنبش آزادی زن
و جنبش خلاصی فرهنگی،
جنبش هایی که میخواهند
تمام قید و بندهای
مذهب اسلام و سنتهای
عقب مانده را از
میان ببرند. جنبش
سکولاریستی و
جنبش آزادیخواهانه
ای که در ایران
وجود دارد و همچنین
جنبش دانشجویی،
اینها جنبش هایی
هستند که با جمهوری
اسلامی و مذهب
در جنگ اند. جنبش
کمونیسم کارگری
درون تمام این
جنبشها حضور گسترده
ای دارد. این نکته
را باید توجه داشت
که لزوما تمام
افراد و عناصری
که به جنبش کمونیسم
کارگری خود را
متعلق میدانند
و کمونیسم کارگری
منصور حکمت را
دنبال میکنند
به احزاب موجود
تعلق ندارند و
در ارتباط نزدیک
و تنگاتنگ با احزاب
موجود نیستند.
عناصر منفرد و
محافل بسیاری
درون جنبش های
اجتماعی مختلف
موجود است که بخشی
از جنبش کمونیسم
کارگری اند و مستقلا
فعالیت میکنند.
تلاش
ما به عنوان حزب
اتحاد کمونیسم
کارگری این است
که بتوانیم ملزوماتی
را فراهم کنیم
که یک اتحاد گسترده
بین تمام این گرایشها
و این جریانات
بوجود آید. به نظر
ما برای اینکه
جامعه ایران بتواند
جمهوری اسلامی
ایران را بزیر
بکشد و بتواند
بر ویرانه های
جمهوری اسلامی
یک جامعه آزاد،
یک جامعه مرفه،
خوشبخت و سعادتمند
بنا کند، جامعه
ای که در آن آزادی
هست، برابری هست،
زن و مرد با هم برابرند،
بخاطر ملیت، بخاطر
نژاد علیه احدی
تبعیض وجود ندارد،
استسمار نیست،
فقر نیست، مردم
به تنفروشی مجبور
نمی شوند، به اعتیاد
در نمی غلطند و
نا امیدی و استیصال
جایی در آن ندارد،
برای ایجاد چنین
جامعه ای لازم
است که کمونیسم
کارگری متحد شود
و خود را مجهز کند.
کمونیسم کارگری
یک رسالت بزرگ
بدوش دارد و یک
فعالیت هرکولی
باید انجام دهد
تا بتواند این
وظیفه را پیش ببرد.
با وجود
این پراکندگی
و این انشقاقی
که متاسفانه پس
ازمرگ منصور
حکمت در صفوف جنبش
کمونیسم کارگری
شاهدیم، این امر
بسیار دشوار و
شاید حتی غیر عملی
بنظر برسد. اما
این یک امر ضروری
و حیاتی است و ما
تلاش خود را بر
دستیابی به این
هدف متمرکز میکنیم.
ما مصریم که این
اتحاد را بوجود
بیاوریم. تلاش
خواهیم کرد گرایشات
چپ سنتی که در این
صفوف و بویژه در
دو حزب موجود وجود
دارد را حاشیه
ای کنیم. گرایشات
فرقه ای که هیچ
قرابتی با کمونیسم
منصور حکمت ندارد
و اکنون به یک مانع
بزرگ در مقابل
اتحاد تبدیل شده
است را باید کاملا
کنار زد. به همین
خاطر ما تاکید
داریم که ما حزبی
در مقابل هیچکدام
از احزاب کمونیسم
کارگری موجود
نیستیم. تلاش ما
این است که با ایجاد
فضای رفاقت، همبستگی،
نزدیکی و کار و
فعالیت مشترک
بین این احزاب
به سمت این اتحاد
حرکت کنیم. میخواهیم
فضای غیررفیقانه،
ناسالم و فرقه
ای که طی این دو
سال گذشته در این
جنبش و میان این
دو حزب بوجود آمده
است، فضایی که
واقعا شایسته
کمونیسم کارگری
منصور حکمت نیست
را زائل کنیم. کاملا
بر این امر آگاهیم
که این یک تلاش
سخت و متمرکز را
طلب میکند. کار
ساده ای نیست. خنثی
کردن و یا حاشیه
ای کردن تمایلات
و گرایشات چپ
سنتی و فرقه ای
در حال حاضر یک
تلاش هرکولی را
طلب میکند. منصور
حکمت در تمام طول
فعالیت کمونیستی
اش همواره با این
گرایشات مبارزه
کرد و موفق شد که
در بسیاری عرصه
ها این گرایش را
حاشیه ای کند،
ولی بازمانده
های آن اکنون درون
هر دو حزب دست بالا
پیدا کرده است.
ما میکوشیم که
این فعالیت را
ادامه دهیم.
ما
با تمام قوا تلاش
میکنیم این اتحاد
و نزدیکی را بوجود
بیاوریم. جامعه
ایران به این اتحاد
و نزدیکی نیاز
دارد. به این نیاز
دارد که کمونیسم
کارگری زیر یک
پرچم متحد فعالیت
کند. جامعه ایران
به این نیاز دارد
که چپ، این قطب
مبشر آزادی و برابری
را متحد ببیند.
مبارزه برای سوسیالیسم،
برای ایجاد یک
دنیای بهتر، برای
شکست دادن جمهوری
اسلامی و سرمایه
داری مبارزه ای
سخت و دشوار است.
اما اکنون که در
جامعه ایران روزنه
ای بسوی چنین جامعه
ای گشوده شده است،
ما باید با تمام
قوا، تمرکز و هوشیاری
برای دستیابی
به این آرزوی دیرینه
ای بشریت، مبارزه
کنیم. باید هوشیارانه
کلیه موانع را
از پیش پا برداریم.
انشقاق و پراکندگی
در میان صفوف مان،
درون جنبشی که
معطوف به این هدف
است، اولین مانعی
است که باید از
پیش پا برداشته
شود. با صفوف پراکنده
نمیتوان به موفقیت
مبارزه برای چنین
هدف عظیم و دشواری
امیدوار بود. در
شرایطی که صفوف
ما متحد بود و در
چهارچوب یک حزب
متحد و محکم و تحت
یک رهبری روشن
و منسجم مبارزه
میکردیم، منصور
حکمت آن چنان بر
دشواری راه تاکید
میکرد و از تلاش
هرکولی سخن میگفت،
در شرایط این پراکندگی
و عدم انسجام کاملا
روشن است که چه
مسیر پر سنگلاخی
در انتظار ماست.
ایجاد اتحاد و
انسجام درون صفوف
کمونیسم کارگری
یک امر ضروری و
حیاتی و یکی از
پیش شرط های پیروزی
است و حزب اتحاد
کمونیسم کارگری
با آگاهی کامل
بر این ضرورت با
تمام قوا برای
دستیابی به آن
مبارزه میکند.
تلاش برای ایجاد
اتحاد و انسجام
یک مبارزه مجزا
نیست. ما بعنوان
یک حزب سیاسی،
برای پیاده کردن
برنامه یک دنیای
بهتر، برای سازماندهی
مبارزه مردم،
برای سازماندهی
جنبش سرنگونی،
برای اینکه بتوانیم
جمهوری اسلامی
را بزیر بکشیم
و یک جامعه آزاد
و برابر و سعادتمند
بسازیم، مبارزه
میکنیم. مبارزه
برای اتحاد صفوف
کمونیسم کارگری
بخشی از این تلاش
همه جانبه و گسترده
است.
خاورمیانه
در سالی که گذشت
خونین تر، سیاه
تر
نقاش نیستم ولی
تصور میکنم که
تصویر سریعی که
یک نقاش سوررئالیست
از خاورمیانه
در سال 2006 ترسیم
خواهد کرد، درهم
آغشته شدن رنگ
های سرخ و سیاه
بشکل یک گردباد
خواهد بود و در
عمق این تصویر
دهانی که باتمام
قوا جیغ میکشد.
تابلوی معروف
"جیغ" را دیده
اید، هر وقت به
خاورمیانه فکر
میکنم یاد آن میافتم.
سال 2006 در خاورمیانه
نه تنها سال جنگ،
کشتار، ترور و
خونریزی بود،
بلکه سال استیصال،
ناامیدی و سیاهی
نیز بود. در حمله
نظامی اسرائیل
به لبنان بیش از
1000 نفر کشته شدند،
یک میلیون نفر
آواره شدند و جنوب
لبنان با خاک یکسان
شد. طی این سال 16000
نفر در عراق کشته
شدند. ترور و کشتار
هر روزه در عراق
شدت میگیرد، تنها
در ماه دسامبر
1923 نفر در اثر حملات
تروریستی جان
خود را از دست دادند.
فلسطین در سال
گذشته وضعیتی
اسفناک تر و سیاه
تر داشت. با روی
کار آمدن حماس
جنگ و درگیری میان
اسرائیل و فلسطین
شدت گرفت. نوار
غزه و کناره غربی
شاهد حملات مستمر
اسرائیل بود.
کشتار بیت هانون
در اوایل نوامبر
با اعتراض وسیع
بین المللی روبرو
شد. بعلاوه، فلسطین
شاهد آغاز جنگ
داخلی بود. درگیری
میان نیروهای
الفتح و حماس در
پاییز آغاز شد
و هنوز ادامه دارد.
افغانستان همچنان
در شرایط نابسامان
و در ناامنی بسر
میبرد. طالبان
در بخشی از کشوردارد
دست بالا پیدا
میکند. هر روزه
تعدادی در اثر
این جنگ و درگیری
بر خاک میافتند.
فقر و ناامنی گریبان
جامعه را میفشرد.
یک لاعلاجی دائمی
برای دردهای اجتماعی،
اقتصادی و سیاسی
این جوامع و غیبت
یک راه نجات پایدار
برای پاسخ به نیازهای
حتی اولیه مردم
صورت مساله است.
در پس این
جنگ و ترور و کشتار،
در پس این تصویر
سیاه و خونین و
در پس این لاعلاجی
و استیصال دو نیروی
ارتجاعی قرار
دارد: آمریکا با
افق نظم نوینی
اش و اسلام سیاسی
با جاه طلبی گسترش
سیطره اش بر کل
خاورمیانه. نظم
نوین جهانی نام
دیگری برای قلدر
منشی و نظامی گری
تروریستی آمریکا
است که همزاد خود
تروریسم اسلامی
را رشد و گسترش
داده است. این
دو هیولای جنایتکار
به جان هم افتاده
اند، دنیا را به
صحنه جنگ تروریستی
پایان ناپذیر
و بدون پیروزی
خود بدل کرده اند.
در این صحنه نبرد،
اما، انسان های
عادی بر زمین میافتند
و به خاک و خون کشیده
میشوند. در اوج
ناامیدی و در عمق
استیصال به هر
پاسخی تن میدهند.
آیا واقعا
این استیصال و
لاعلاجی اجتناب
ناپذیر است؟ در
چهارچوب نظم کنونی
جهان، پاسخی برای
این شرایط و تغییر
وضعیت میلیون
ها انسان درمانده
در افق نیست. جنگ
و تروریسم سیاه
هر روزه در خاورمیانه
رشد و گسترش می
یابد. کنفرانس
ها و اجلاس های
بین المللی و دیپلماتیک
از دادن هر گونه
راه حل حتی نیمه
پایدار به این
اوضاع عاجزند.
تنها خاصیتشان
اینست که بخشی
از دنیا را به یک
توهم پایدار دچار
میکنند، که گویی
دارد تلاشی برای
یافتن پاسخ به
این جنون تروریستی
و سناریو سیاهی
انجام میگیرد.
روی دیگر این سکه
توهم در یک سوی
جهان، استیصال
و زدوده شدن توهم
مردم نسبت به تمامی
این نهادها و تلاش
ها در سوی دیگر
جهان است. ولی تا
زمانی که راه حلی
اصولی و انسانی
برای این شرایط
داده نشود، این
توهم زدایی نه
بنفع راه حلی انقلابی
و مترقی، بلکه
بنفع جریانات
سیاه اسلامی خواهد
بود.
منصور حکمت
در تحلیلی که از
دنیا پس از 11 سپتامبر
ارائه داد، به
این کشمکش و به
این دو قطب تروریست
بعنوان دو نیرویی
که خواهند کوشید
دنیا را سیاه تر
و ناامن تر سازند،
خواهند کوشید
که در جدال بر سر
قدرت ارتجاع و
تروریسم خونین
تری را بر دنیا
حاکم کنند، اشاره
کرد. سال 2006 اوج این
ترور و کشتار و
سیاهی در خاورمیانه
بود.
آمریکا
با افق نظم نوینی
اش، با تلاش بر
حاکم کردن اراده
قدر قدرتی اش عراق
را به آتش کشید.
چنان جهنمی در
عراق آفرید که
هیچ راه برون رفتی
از آن در آینده
نزدیک متصور نیست.
هیچ نوری در انتهای
تونل کورسو نمیزند.
جنگ تروریستی
میان جریانات
قومی و مذهبی،
از هم پاشیده شدن
شیرازه جامعه
مدنی، ناامنی
و فقر مطلق حاصل
جنگ "آزادبیخش"
آمریکا در عراق
بوده است. قدرت
گیری جریان اسلامی
و باز شدن دست جمهوری
اسلامی در عراق
یک نتیجه بلافصل
این جنگ بوده است.
حمله نظامی اسرائیل
به لبنان با تشویق
و حمایت کامل آمریکا
نه تنها صدها نفر
را به خاک و خون
کشید و یک جامعه
را با خاک یکسان
کرد، بلکه موجب
قدرت گیری و افزایش
نفوذ و محبوبیت
حزب الله در لبنان
و منطقه شد. نصرالله
رهبر حزب الله
به "قهرمان" ملی
عرب بدل شد. و در
نتیجه این جمهوری
اسلامی در خاورمیانه
قوی تر گردید.
بعلاوه قدرت
گیری حماس در فلسطین
و وضعیت افغانستان
فاکتور های دیگری
در قدرت گیری جریان
اسلامی و افزایش
نفوذ جمهوری اسلامی
در منطقه بوده
است. سیاست های
نظم نوینی آمریکا
در خاورمیانه
به قدرت گیری اسلام
سیاسی و گسترش
نفوذ جمهوری اسلامی
در منطقه منجر
شده است. ظاهرا
این نتیجه نقطه
مقابل حاصلی است
که آمریکا برای
آن نقشه ریخته
بود.
پس از جنگ
اسرائیل و حزب
الله در تابستان
و شکست عملی اسرائیل
در دست یافتن به
مقاصدش و شکست
جمهوریخواهان
در انتخابات میان
دوره ای آمریکا،
که حکم رفراندوم
سیاست های دولت
بوش در عراق را
داشت، تقلاهای
جدیدی برای برون
رفت از بن بست کشمکش
اسرائیل و فلسطین
آغاز گشته است.
اولمر نخست وزیر
اسرائیل به اقدامات
دیپلماتیک دست
زده است. اما درست
در همین شرایط
شاهد حملات خونین
نظامی ارتش اسرائیل
به نوار غزه هستیم.
مذاکرات محمود
عباس، رئیس جمهور
فلسطین، و اسماعیل
هانیه، نخست وزیر
برای استقرار
آتش بس میان حماس
و الفتح نتیجه
چندانی در پی نداشته
است.
کمونیسم
کارگری تنها راه
برون رفت انسانی
تنها پاسخ اصولی
و انسانی به این
شرایط کمونیسم
کارگری است. رشد
و گسترش قدرت گیری
کمونیسم کارگری
تنها راه نجات
از شر اسلام سیاسی
و نظم نوین جهانی
آمریکایی در منطقه
است. کمونیسم کارگری
آلترناتیو اقتصادی،
سیاسی، اجتماعی
و فرهنگی پایدار
برای این شرایط
است. آیا این موکول
به محال کردن راه
نجات نیست؟ آیا
بجای این ”جاه
طلبی“ ها بهتر
نیست به پاسخ های
کوتاه مدت تر قناعت
کنیم و بجای جهش
های بزرگ به اقدامات
کوچک تر رضایت
دهیم؟ متاسفانه
یا خوشبختانه
در شرایط فعلی
هیچ اقدام کوچک
و پاسخ کوتاه مدت
تر و راه میانه
ای امکان پذیر
نیست. اوضاع آن
چنان عمیقا در
حفره سیاه فرو
رفته است که تنها
راه حل پراگماتیستی
دگرگون کردن ریشه
ای این شرایط
و استقرار آلترناتیوی
کاملا متفاوت
است. ممکن است این
راه بنظر خیالی
برسد. بطور واقعی
چگونه کمونیسم
کارگری، با توجه
به موقعیت و قدرت
کنونیش، قادر
خواهد بود به اوضاعی
این چنین پیچیده
و درهم پاشیده
و غرق در آشوب در
منطقه ای به این
وسعت پاسخ بدهد؟
پاسخ بهیچوجه
ساده نیست. باید
استراتژی درست
و پاسخگو را یافت.
کلید مساله در
ایران نهفته است.
از یک سو جمهوری
اسلامی بعنوان
رهبر ایدئولوژیک،
سیاسی و استراتژیک
و پشتیبان اصلی
مالی و نظامی اسلام
سیاسی باید از
سر راه برداشته
شود. سقوط جمهوری
اسلامی شکستی
جبران ناپذیر
و قاطع بر این جنبش
وارد خواهد آورد.
نه تنها از نظر
سیاسی و ایدئولوژیک
این جنبش را آشفته
و گیج خواهد کرد
و از نظر مالی و
نظامی آن را بشدت
تضعیف خواهد کرد،
از نظر معنوی اسلام
سیاسی را از افق
قدرت گیری دولتی
محروم خواهد کرد.
سقوط جمهوری اسلامی
بویژه اگر در اثر
یک انقلاب اجتماعی-توده
ای در ایران انجام
گیرد، اسلام سیاسی
را سریعا به یک
جنبش حاشیه ای
بدل خواهد کرد.
از سوی دیگر جنبش
کمونیسم کارگری
در ایران بسیار
قوی است. کمونیسم
کارگری یک آلترناتیو
مهم و قوی قدرت
در ایران است. قدرت
گیری کمونیسم
کارگری نه فقط
در ایران پرچم
کمونیسم را برافراشته
میکند، بلکه کمونیسم
را بعنوان یک راه
حل ممکن و عملی
در تمام دنیا مطرح
خواهد کرد. تاریخ
این واقعیت را
هم در رابطه با
قدرت گیری کمونیسم
در روسیه و هم اسلام
سیاسی در ایران
بما نشان داده
است. اگر اسلام
سیاسی بعد از قدرت
گیری در ایران
بدنبال یک انقلاب
توده ای به افق
ایدئولوژیک بخشی
از مردم مستاصل
و محروم منطقه
بدل شد، کمونیسم
کارگری قدرت و
پتانسیل بسیار
قوی تری برای دادن
افق رهایی بخش
به مردم محروم
و رنجدیده منطقه
دارد. کمونیسم
انسانی ترین و
کم مشقت ترین راه
رهایی منطقه از
دو هیولای تروریستی
و سیاه اسلامی
و آمریکایی است.
با قدرت گیری کمونیسم
کارگری در ایران
دریچه ای بسوی
امید، سعادت،
آزادی، رفاه و
انسانیت در منطقه
گشوده خواهد شد.
کمونیسم کارگری
قادر خواهد شد
محرومین و مردم
رنجدیده را بسیج
و به افقی امیدبخش
و رهایی بخش مجهز
کند.
آیا
این پاسخ عملا
بمعنای پاسیفیسم
و بی عملی در عراق
و فلسطین و افغانستان
نیست؟ مساله اینجاست
که اوضاع در منطقه
آنچنان پیچیده
و بغرنج شده است
که یافتن راهی
برای خروج از بن
بست با در نظر گرفتن
نیروهای حاضر
در صحنه و وضعیت
مردم در قبال نیروهای
ارتجاعی نابود
کننده دو قطب تروریستی
وجود ندارد. باید
قطعا برای دامن
زدن به یک جنبش
لائیک، آزادیخواه
و برابری طلب در
این کشورها تلاش
کرد. باید برای
استقرار دو دولت
مستقل و متساوی
الحقوق در فلسطین
و اسرائیل کوشید.
این ها مولفه های
تغییر جدی در اوضاع
منطقه هستند. لیکن
بطور واقعی هنگامی
که به وضعیت جهنمی
عراق، آشوب افغانستان،
بحران فلسطین
و معضل اسرائیل
و فلسطین میاندیشیم
تنها پاسخ واقعی
و عملی در انقلاب
ایران، سرنگونی
جمهوری اسلامی
و قدرت یابی کمونیسم
نهفته است. وظیفه
ای سنگین بر دوش
ماست. ما باید قادر
باشیم این پاسخ
و استراتژی را
به تمامی بشریت
انساندوست و آزادیخواه
در سطح جهان نشان
دهیم. و این بشریت
را، این قطب سوم
را متقاعد کنیم
تا به این پاسخ
و آلترناتیو بپیوندد.
ما به پشتیانی
و حمایت این قطب
برای پیشروی نیازمندیم.
در اوضاع کنونی
هیچیک از معضلات
منطقه راه حل کشوری
ندارد. پاسخ باید
منطقه ای و بیک
معنا بین المللی
باشد. ما کلید را
در دست داریم و
باید بشریت متمدن،
قطب سوم را حول
این آلترناتیو
و پاسخ بسیج کنیم.
به این معنا تشکیل
یک جبهه قدرتمند
در سطح بین المللی
در مقابل هر دو
قطب تروریستی
اسلامی و دولتی
یک امر حیاتی و
مبرم است.