 |
|
آن
اتوپیای کمدی
مرحوم!
خاطرات
قربانیان كمونیسم
دولتی كشور شوراها
این ویژگی را هم
دارد كه پردهای
از پردههای آهنین
كشیده شده، پیرامون
ساكنین آن زمان
شوروی درگذشته
را كنار میزند
و چهرهی غریب
این «پدیده» را
كه بسیاری از جوانان
و روشنفكران ایرانی
و غیر ایرانی را
فریفته و به قربانگاه
كشانده است، به
نمایش میگذارد.
یكی از كسانی كه
از این اتوپیای
كمدی، تصویری
نسبتا واقعیتر
از دیگر همراهانش
به دست میدهد،
سرگرد هوایی پرویز
اكتشافی است. اكتشافی
از مسئولین شاخهی
هوایی افسری حزب
توده بوده است.
پس از كودتای 28 مرداد
32 و انجام عملیاتی
در پایگاه قلعه
مرغی، به همراه
چند «همرزم» دیگرش
مجبور به اختفا
میشود. دو سالی
را تا سال 1334 در دزاشیب
تهران، تحت مسئولیت
نورالدین كیانوری
به ساختن حجم عظیمی
نارنجك دست ساز
مشغول بوده است.
سال 34 از ایران میگریزد.
22 سال در شوروی سوسیالیستی
به سر میبرد. پس
از این همه سال،
با ترفندی خطرناك
كه میتوانست
به بهای جان خودش
و خانوادهاش
تمام شود، به غرب
میگریزد. و این
روزها هم در شهر
برلین همراه با
همسرش كه در همهی
این سالها همراه
و همدمش بوده است،
زندگی طبیعی و
مدرن خود را به
دور از «هیاهوی
بسیار برای هیچِ»
آن ایدئولوژی
برباد رفته، در
آن مدینهی فاضلهی
از دست رفته، ادامه
داده، سالهای
پختگیاش را به
تبدیل آن تجربههای
خونین به شعور
اجتماعی پرداخته
است.
كتاب
خاطرات پرویز
اكتشافی كه به
كوشش حمید احمدی
در سال 1377 منتشر
شده است، حدود
440 صفحه دارد كه از
كارهای رشكبرانگیز
حمید احمدی، عضو
جامعهی بینالمللی
تاریخ دانان شفاهی
است.
من از این
كتاب، تنها بخشی
را كه مربوط به
موضوع تمامیت
ارضی كشورها در
چشم این ابر قدرت
فروریختهی تاریخ
است، برگزیدهام.
با این كار خواستهام
از زبان یكی از
كسانی كه نظام
عقیدتی شوروی
را از درون شناخته
است، و در سالهای
اقامتش در این
كشور، لحظه به
لحظه با خون و پوستش
ترس را در متن وجودش
رسوب داده است
و چند بار هم هدف
نهادهای K.G.B
برای سربه نیست
شدن خیابانی با
شیوهی ایجاد
تصادف مصنوعی
بوده است، نشان
بدهم كه كاركرد
شعار انترناسیونالیستی
«ارتجاعی بودن
تمامیت ارضی كشورها»
به عنوان پیش زمینهی
تجاوز به دیگر
كشورها چگونه
بوده است؟!
توضیح
این كه یكی از نویسندگان
كمونیست جوانسالتر
از اكتشافی، در
نقدی بر یك «منشور»
تاكید بر «تمامیت
ارضی كشور ایران»
را یك محور «ارتجاعی»
ارزیابی كرده
است. بدون این كه
بخواهم پاسخی
به این دوست نادیده
داده باشم، از
متن این كتاب و
این خاطرات، چگونگی
و چرایی دعوای
چین و شوروی، مسالهی
رویزیونیسم و
تمامیت ارضی و
تجاوزهای سالیان
این كشور را به
كشورمان ایران،
زیر عنوان نچسب
انترناسیونالیسم
كمونیستی نشان
میدهم:
اكتشافی
در برگ 209 كتابش در
رابطه با فرقهی
دموكرات آذربایجان
مینویسد:
« …بالاخره
پس از جر و بحثهای
طولانی جلسه به
هم خورد…تائید
گردید كه اساسنامهی
فرقهی دموكرات
آذربایجان را
باقراف دبیر حزب
كمونیست و رئیس
جمهور آذربایجان
شوروی تهیه كرده
و مورد تائید استالین
قرار گرفت و رهبران
فرقهی دموكرات
آذربایجان سعی
كردند … آذربایجان
را از بقیهی ایران
جدا سازند و كمیتهی
مركزی حزب توده
دستور داد كه همهی
اعضای این حزب
در آذربایجان
به فرقهی دموكرات
آذربایجان بپیوندند.
در بدو امر عدهای
از اعضای كمیتهی
مركزی حزب توده
با این دستور [دستور
پیوستن به فرقه
برای عملی كردن
تجزیهی ایران]
مخالف بودند،
و بعدا چون «دوستان
شوروی» تذكر دادند،
دست از مخالفت
برداشته شود،
آن عده هم دست از
مخالفت برداشتند.
«به هر حال
روشن گردید كه
كمیتهی مركزی
حزب [توده] تعمدا
از قبل برای این
مسالهی بسیار
مهم كه ارتباط
مستقیم با سیاست
استالینی توسعه
طلبانهی شوروی
داشت، كمترین
وقت را معین كرد
تا كادرها فرصت
نداشته باشند
چگونگی تشكیل
فرقهی دموكرات
و حكومت جدایی
خواه آذربایجان
و خطاهای حزب توده
در حمایت از آن
را مورد بحث قرار
دهند…» (همانجا)
و اما همین «سیاست
استالینی توسعه
طلبانهی شوروی»
در رابطه با كشور
پهناور و كمونیستی
و یار غار شوروی
در آغاز كار چگونه
عمل كرده است؟!
اكتشافی در رابطه
با اختلافات دو
كشور چین و شوروی
مینویسد:
«… در دههی 1960
اختلافات بین
خروشچف و مائوتسه
دون بر سر مسائل
اساسیای كه دو
موضوع بود، تشدید
شد. یكی این كه چین
میخواست بمب
اتمی بسازد و خروشچف…
مخالف بود. اما
موضوع دوم، اختلافات
مرزی بین شوروی
و چین در یك منطقهی
رود مرزی به نام
[گویا] اسوری بود.
در آنجا روسیه
در دوران تزاری
با نیروی خود تا
كرانهی اقیانوس
آرام رسیده بود.
در آن دوران روسیه
یك كشور قوی از
لحاظ سازمان نظامی
بود… واحدهای
نظامی روسیه مثلا
یك هنگ با پرچم
روسیه در آن منطقهی
آسیا هر قدر میتوانستند
جلو میرفتند
و پرچم روسیه را
به اهتزار در میآوردند…
«در آن دوران
[200 سال پیش از این
دعوا] قسمتی از
خاك چین جزو روسیه
شد. از جمله قراردادهایی
كه به چین تحمیل
شد ـ همانطور كه
در آن زمان روس
و انگلیس به ایران
تحمیل كردند ـ
روسها در آن منطقهی
آسیا هم این كار
را میكردند. در
آن دوران یك قرارداد
بین روسیه و چین
در بارهی رود
مرزی اسوری امضا
شد… شوروی كه میراث
روسیه در واقع
به آن رسید، همان
قراردادهای قبلی
را معتبر میدانست.
دولت روسیه عوض
شده و شوروی به
وجود آمده، ولی
آن قراردادها
اعتبار داشتند…
شورویها دست
به تشكیل جلسهی
مشاوره بین المللی
احزاب كمونیست
و كارگری زدند
و این گردهمآیی
را در مسكو تشكیل
میدادند و از
این راه میخواستند
چین را محكوم كنند.
حزب توده هم كه
همیشه تابع نظریات
شوروی بود، جلسهی
عمومی حزبی خود
را در مسكو تشكیل
داد و اسكندری
قطعنامهای در
طرفداری از شوروی
و تقبیح چین [برای
استرداد بخشی
از خاكش] ارائه
كرد… (صص 238 تا239)
این درگیری ادامه
مییابد و مائو
كه در پی بازگرداندن
بخشی از خاك چین
به كشورش بود،
مرتبا موی دماغ
شورویها میشود.
در این بین ایرانیانی
كه طرفدار شوروی
هستند [تودهایها]
در بخش فارسی یا
تركی و كردی رادیو
مسكو بر علیه چین
و به طرفداری از
«سیاست استالینی
توسعه طلبانهی
شوروی» كلی برنامه
تدارك میبینند.
از سوی دیگر ایرانیانی
هم كه در رادیوی
پكن به همین تبلیغات
ـ این بار برای
منافع كشور چین
ـ مشغولند، به
درگیریهای این
دو ابرقدرت كمونیستی
كه بعدها به اتهام
«رویزیونیسم
چینی» معروف میشود،
دامن میزنند.
هر دو كشور نیز
احزاب كمونیست
طرفدارشان را
سر همین مسالهی
مرزی به میدان
میكشانند.
بعدها
مائو برای باز
پس گرفتن این بخش
از كشورش، با فرستادن
«امواج انسانی»
به سوی این رود
مرزی، با كشور
متجاوز درگیر
میشود و شوروی
سوسیالیتی در
یك اقدام «انسان
دوستانه»ی انترناسیونالیستی،
با اشعهی لیزر
چینیان را قتل
عام میكند.
بعد
در همان نیمهی
دوم دههی 60 [میلادی]
«اسكندری قطعنامهای
را به این جلسهی
عمومی حزب آورد…
اسكندری [دبیر
كل آن زمان حزب
توده] در این جلسهی
عمومی حزبی در
مسكو آن قطعنامه
را خواند… او گفت:
در چین رویزیونیسم
بروز كرده و باید
تقبیح شود…» (ص268)
در راستای حمایت
از این سیاست استالینی
توسعه طلبانهی
شوروی «شورویها
در شمال ایران
مستقر شدند و با
این كه در آنجا
حزب توده وجود
داشت، یك حزب به
نام فرقهی دموكرات
آذربایجان تشكیل
دادند و… بعد از
مدت كمی یك شبه
دولت آن را هم به
وجود آوردند. به
همین جهت مردم
آذربایجان و سراسر
ایران با حزب توده
و جریان چپ و “دموكراسی
سوسیالیستی”
مخالف شدند، چون
دیدند هدف از این
جریان سیاسی این
است كه قسمتی از
خاك ایران جدا
گردد…» (ص 287)
در
این راستا به این
دوستان انترناسیونالیست
میتوان گفت: نخست
این كه دیگر شورویای
وجود ندارد كه
برای «سیاست استالینی
توسعه طلبانهاش»
لازم باشد به اصل
تمامیت ارضی كشورها
خدشهای وارد
شود. دوم این كه
این چگونه اندیشهای
است كه دفاع از
«تمامیت ارضی
كشور»ها را «ارتجاعی»
و «رویزیونیستی»
ارزیابی میكند
و «سیاست استالینی
توسعه طلبانهی
شوروی» را لابد
مترقی و رو به پیش.
در هر منطقهای
به ویژه در ایران
ما، همیشه عدهای
بودهاند كه از
ضعف دولت مركزی
برای شورش و بلوا
و تجزیه طلبی استفاده
كردهاند. علت
مخالفت هیستریك
تمامی این احزاب
انترناسیونالیستی
ایرانی هم با نظام
پیشین حاكم بر
ایران، همین بوده
است. برای آنانی
كه از تاریخ آگاهی
كمی دارند، عرض
میكنم كه شوروی
و جریان بلشویكی
حزب كمونیست شوروی
از همان سالهای
نخستٍ پس از انقلاب
كمونیستی در كشورشان،
به خاك ایران چشم
داشتهاند و حزب
توده و اعوان و
انصارشان را هم
برای تامین همین
«سیاست استالینی
توسعه طلبانهی
شوروی» به میدان
فرستادهاند.
این دریافت، خوشبختانه
تجربهی همان
كسانی است كه خود
سالها و دههها
در دام فریب این
اتوپیای كمونیستی
و انترناسیونالیستی،
خانه و خانمانشان
را و خیلیها حتا
جانشان را از دست
دادهاند…