![]() |
توريسم | زیست
محیطی | ... جامعه و | سياست و اقتصاد | گفت و گو | تماس با ما | گزينش زبان | راهنماي سايت | صفحه نخست |
آرشیو ایران آزاد | کتابفروشی ایران آزاد |
| نامه
های رسیده |
Info@Iran-Azad.de Info@IranClick.de |
جای
آگهی شما در ایران
آزاد خالی است |
|
همواره و به تکرار به اتخاذ تصیمیمات غلط می پردازیم. همواره و به تکرار برای شریک غلط در زندگی تصمیم می گیریم. همواره و به کرات با شک و تردید به خود، به نفس خویش، خود را رنج می دهیم. فردی که از آموختن از اشتباهات خود عاجز بوده و ناتوان است که به زندگیش سمتی نو بخشد، به احتمال در یک «دام زندگی» گرفتار آمده است. نوشتهء اورزولا نوبر مترجم
مهندس جواد ولدان
(صابر) قسمت
اول اگر زندگی فرد بیشتر به رنگهای سیاه و خاکستری آغشته می باشد، تا به یک دنیائی از رنگ و نگارها، این می تواند چنین معنائی داشته باشد: آدمی در یک «دام زندگی» اسیر گردیده است، دامی که سرچشمهء و منبع آن به احتمال در دوران کودکی یافت می شود. در سنین بالغی تجربیاتی در زندگی یک فرد تکرار می گردند، که همان شخص در دوران کودکی به اجبار تجربه کرده است. در این ارتباط آقای روانشناس جفری یانگ از دانشگاه کلمبیا از «الگوها»، از «نمودارها»، از «نمونه ها» سخن می گوید. الگو و نمودارهائی که تعیین کنندهء افکار و اعمال می باشند، نمودارهائی که می توانند خلق و خوی آدمی و نیز کیفیت اعتماد به نفس را در وی حک و منقوش نمایند. اگر این نمودارها، اگر این الگوها، نمودارهائی سازنده باشند، انسان با اعتماد و استقامت و با یک اعتماد به نفس مستحکم به زندگی می پردازد؛ نمودارهای دست و پا گیر از تجربیات دردناک و مخرب اوان کودکی نشئت می گیرند و به طرق مختلف می توانند تاثیرات مضر و ویران کننده داشته باشند. رواندرمانان و نویسندگان کتاب آقای تئودور زایفرت و خانم آنگ لی زایفرت به تشریح این می پردازند، که چگونه از تجربیات گذشته نمودارها و الگوهای منفی بافته، ساخته و پرداخته می گردد: «ما همگی یک تاریخ و سابقهء طویل از فراگیری و آموزشهای شخصی و مربوط به خود را در پشت سر داریم. هزاران بار شنیده ایم و تجربه کرده ایم که، ما، آنچنان که هستیم، مورد پسند و قابل قبول نبوده ایم. ما بسیار دستپاچه بوده و هستیم، خیلی شلوغ، خیلی بی ادب، خیلی تنبل، خیلی ترسو، خیلی نادان و خیلی کند و عیره. جملاتی نظیر تو هیچی نمی شوی یا تو خیلی دست و پا چلفتی هستی، بده من، بهتره که من خودم این کار را انجام دهم، را بسیاری از ما شنیده ایم. بدین نحو عدم اعتمادی عمیقانه نسبت به ما ابراز و مستدل می گردید. این گفته ها و استدلالات به ما خورانده شده است، با شیر مادر به ما خورانده شده است، که ما هیچ هستیم، ما معتقد گردیده ایم که از دست ما نمی تواند کار درست و مساعدی برآید.» این یقین و اعتقاد «من نمی توانم» تنها یکی از بسیار نمونه ها و نمودارهائی است، که به علت و در پی تجربه های زودرس گذشته امکان و توان تبلور دارند. یک الگو (در آنالیز ترانس آکسیون «جزوه» نامیده می شود) یک نوع نقشهء زندگی، نقشهء راهها در زندگی می باشد. نقشه ای که در آن همه چیزهائی که فرد در سالیان نخستین و دوران کودکی خویش تجربه کرده و گذرانده است، ثبت و بایگانی گردیده است. این نقشه، همانطور که خانم رواندرمان (متخصص شیوه آنالیز ترانس آکسیون) با گفتهء روشن و پیشگیر از هر گونه سوء تفاهم خود بیان می کند، نقشه ای «پیش نوشته از طرف خدایان نیست». بلکه این نقشه مولود رفتارها و اعمال نخستین افراد مرتبط با کودک، نخستین مراقبین کودک (معمولا در درجهء نخست مادر و بعد هم پدر) می باشد. در این نقشه، در اینجا، والدین، مراقبین نخستین کودک جای پای خود را بر جای گذارده اند. اریک برنر موسس شیوهء رواندرمانی آنالیز ترانس آکسیون نوشته است، «انسان شاهزاده متولد می شود، تا اینکه از طرف والدین خویش به یک قورباغه تغییر می یابد». البته اگر چه فاکتورهای موروثی و ژنها نقش معینی ایفا می کنند- و بدین ترتیب هر نمودار و الگو نیز به مزاج، به شور و حرارت کودک، به تاثیرات ژنها در کودک نیز وابسته است- اما بزرگترین تاثیرات، مهمترین نقش در پیدایش یک نمودار، یک الگو، یک جزوه، همان نخستین افراد مرتبط با کودک می باشند، که نیازهای اساسی نوزاد و کودک خردسال را برآورده نکرده اند. تجربیات
زیر، بنابر گفته
های آقای یانگ،
مشوق و حامی کمال
و توسعه الگوهای
منفی می باشند: بسته به نوع تجربیات ما در اوان زندگی و نخستین دوران رشد خود، الگوها و نمودارهای ویژه ای در ما پدید می آید. در مجموع تا کنون هجده الگو را آقای یانگ و تیم همکارانش شناخته و مورد بررسی و مطالعه قرار داده اند (که در زیر خواهد آمد). هفت عدد از این الگوها در اینجا تشریح و توصیف می گردد. بعلت ضرورت کوتاهی، جمع بندی و چکیدهء این مقالهء علمی، ممکن است که این تشریح و توصیفات تصنعی جلوه نموده و در چشم بزند. طبیعتا این الگوها بندرت بدین ترتیب و در این فرم و نحو خالص خود جلوه گر می گردند، و برخی از اوقات آدمی دارای چندین الگو و صاحب چندین نمودار می باشد، که زندگی وی را تعیین می نمایند. ادامه دارد
مستوره های زندگی ما چگونگی تاثیرات ادوار کودکی در زندگی ما همواره و به تکرار به اتخاذ تصیمیمات غلط می پردازیم. همواره و به تکرار برای شریک غلط در زندگی تصمیم می گیریم. همواره و به کرات با شک و تردید به خود، به نفس خویش، خود را رنج می دهیم. فردی که از آموختن از اشتباهات خود عاجز بوده و ناتوان است که به زندگیش سمتی نو بخشد، به احتمال در یک «دام زندگی» گرفتار آمده است.
مترجم
مهندس جواد ولدان
(صابر) قسمت
دوم نمودار
یا الگوی «بی کسی
و تنهائی»در بیشتر
مواقع بسیار زود
ساخته می شود،
زودتر از آنکه
نوزاد حرف زدن
را بیاموزد. از
اینروست که افراد
دچار این الگو،
خاطراتی واقعی
از این زمان ندارند
و عاجز از آنند
که بتوانند ترسهای
مدام و دائمی خویش
را، ترسهای مبتنی
بر متروک و مطرود
واقع شدن را توضیح
دهند. این الگو
علل و ریشه های
مختلفی دارد: فوت
یکی از والدین،
یا بعلت طلاق یکی
از والدین از زندگی
طفل دور می افتد،
مادر از بیماری
روانی رنج می برد
یا با احساس و عواطف
خود برای کودک
غائب است، یا زمانی
که یکی از والدین
مجددا ازدواج
می کند. فردی که با مراقبت افراطی و بیش از اندازهء والدینش بزرگ شده باشد، با قبل از موعد به امان خدا رها شده و می بایست به هنگامی زودرس بر خود متکی شده باشد، احتمالا می بایست با این دام، با این نمودار و «الگوی وابستگی» دست به گریبان باشد. رفتار و مراقبت های مبالغه آمیز والدین این رخصت و شانس را به طفل نداده اند، که در وی احساسی برای استعداد و توانائی های خویش پرورش یافته و او خویش را بعنوان فردی مستقل و غیروابسته تجربه نماید. افکاری چون «مشکلات از سر و کول من بالا می رود»، «از انجام این کار قادر نیستم» یا «چطور می توان به تنهائی به تمامی اینها غلبه کرد؟» از نشانه های مشخص و بارز این الگو هستند، همچنین ترسهای بی دلیل و علت. اشخاص دچار به این الگو به هنگامی زودرس آموخته اند، خود را غیرصالح و غیرمسئول بدانند. از آنجا که کمتر به خود اعتماد می کنند، به تنهائی و استقلال از اخذ تصمیمات پرهیز دارند، و دیگران را با هوش تر از خویش دانسته و مدام در طلب مشورت از آنها بر می آیند. بر اساس و بعلت عدم اتکای به نفس، در طول زندگی خویش به واقع عدم صلاحیت در آنها رشد یافته و به فردی غیرصالح و غیرمسئولی واقعی مبدل می گردند. این مشکل غالبا بدان منجر می گردد، که اینگونه افراد به شرکائی در زندگی آویزان شده و اصرار ورزند، که برای احوال آنها ابدا مفید نیست. کافی نیست، کفایت نمی کند. این احساس به همراه و در مشایعت انسانهائی پدیدار می گردد، که در آنها در ادوار طفولیت، «الگوی محرومیت عاطفی» ساخته و منسجم شده باشد. اینها بر این باورند که در این دنیا اهمیتی برای کسی ندارند. احساس پوچی عمیق، خلاء روحی و بیهودگی معنوی در آنها مسبب انتظارات بیش از اندازه از دیگران می گردد: بی تفاوت از هر لطف و زحمت دیگران در حق آنها- کافی نیست. سرچشمه این الگو را می بایست در نبود مراقبت و حمایت در بدو زندگی این افراد جستجو نمود. مراقبین نخستین این افراد، غالبا مادر آنها، در ظاهر حضور داشته است، اما به اندازهء نیاز مراقبت و نگهداری لازم را از کودک بعمل نیاورده است. او توجه کافی، عطوفت لازم و تحسین مادرانه و مورد نیاز کودک را در حق طفل خویش ابراز نکرده است. مراقبت، توجهات و عطوفت مادر به آن معیار مورد نیاز محسوس و موجود نبوده است، که کودک بتواند جایگاه عشق و ارزش خویش را در مادر درک کند. انسانهائی که از داشتن این الگو رنج می برند، اغلب به افرادی احساس علاقه می نمایند، که نسبت به آنها قوهء دافعه داشته و کمتر صمیمیت و عاطفه نشان می دهند- و در این ارتباط و بدین نحو احساس از دیرباز آشنای خود را مجددا می یابند: «من بی ارزشم.» بی ارزش بودن خود نیز حالت معینی از این احساس بنیادی، از این دام زندگی «حس انقیاد و تبعیت» است. در اشخاصی که در دوران طفولیت زندگی خویش این الگو پدید آمده باشد، با درد و رنج آموخته اند، که به نیازهای شخصی، آرزوها و ایده هایشان اهمیتی داده نشده است. این افراد با پدر و مادری بزرگ شده اند، که برای آنها فضا و شخصیتی قائل نشده اند و به هنگامی که انتظارات والدین را برآورده نساخته اند مورد تهدید یا مجازات آنها قرار گرفته اند. اینگونه اطفال بسرعت دریافته اند، که تنها زمانی می توانند در آرامش و آسایش سر کنند، که حتی الامکان خود را نامرئی ساخته، خود را از چشم والدین دور سازند. آنها با ادراکی بزرگ برای درک عوالم عاظفی دیگران متوجه نیاز والدین و خواسته های آنها گردیده اند. در این ارتباط آنچنان به کمال گرائی دست می یازند، که اغلب بعنوان یک فرد بالغ دیگر امیال و آمال خویش را نمی شناسند. اینگونه افراد با ارادهء آزاد خویش تابع دیگران می گردند، خواستار آنند که مورد پسند دیگران واقع شده و تا حد امکان همه چیز را در تطابق امیال ایشان انجام دهند. این اشخاص بدان تمایل دارند، که در شکسته نفسی و بی اهمیت جلوه دادن توانائی های خود اغراق نمایند. زیرا که ترس دارند از سوی دیگران بعنوان خودخواه، قمپز در کن و خودپسند شناخته شوند. «انتظارات و توقعات اغراق آمیز» از خود نشانهء یکی دیگر از تله های زندگی است. اشخاص دچار به این مشکل، به افراط جاه طلب و در پی بازده اعلی می باشند، «عمل» زندگی اینها را تعین می کند. اینها بر این باورند، که تنها اگر به کفایت تقلا کنند، می توانند «کامل» باشند- و عاقبت مقبول واقع خواهند شد، مقبولیتی که همواره حسرت و اشتیاقش را داشته اند. افرادی با چنین الگو تحت فشار خارق العاده ای قرار دارند، توان رها کردن و کوتاه آمدن را ندارند، در مقابل خود و دیگران بشدت منتقد و ایرادگیر بوده و ابزار معیار و مقایس اندازه گیری خویش را همواره بالاتر برده و افزایش می دهند. ریشه و منبع این دام از زندگی در انتظارات و ادعاهای والدین موجود است، که در برابر خویش هیچ عذر و بهانه ای نمی شناخته و / یا از فرزند خویش بهترین را طلب می کرده اند، که در عین حال بهترین نیز به اندازهء لازم خوب نبوده است. الگوی نقطهء مقابل این مستوره، مستورهء «ادعا / شکوه و شاهکار» است. شخصی که در دوران بدوی طفولیت خویش به شناخت حد و مرز ملزم نشده باشد، فردی که به افراط و بیش از اندازه لوس و بدعادت بار آمده باشد، بیش از حد تر و خشک شده باشد، احتمالا در آینده نیز بعنوان یک فرد بالغ به محترم شمری و رعایت کافی حقوق دیگران نیز بشدت مشکل خواهد داشت. انسانهای دچار این الگو اغلب ناتوان از آنند که انگیزه و محرک خویش را افسار نمایند، و ملاحظه و رعایت حال دیگران برای آنها مشکل است. منشاء این تله از تله های زندگی یکی در تربیت و بد عادت کردن، در روشهای تربیتی افراطی والدین است. آقای جفری یانگ می نویسد: «بچه هر چه خواست، بی تفاوت از وقت و بی وقت، دریافت می کند. این می تواند آمال مادی و یا عموما هر چه که او اراده کند، باشد»، «بدین طریق اطفال والدین را تحت کنترل خویش دارند.»
مستوره های زندگی ما چگونگی
تاثیرات ادوار
کودکی در زندگی
ما همواره و به تکرار به اتخاذ تصیمیمات غلط می پردازیم. همواره و به تکرار برای شریک غلط در زندگی تصمیم می گیریم. همواره و به کرات با شک و تردید به خود، به نفس خویش، خود را رنج می دهیم. فردی که از آموختن از اشتباهات خود عاجز بوده و ناتوان است که به زندگیش سمتی نو بخشد، به احتمال در یک یا چند «دام زندگی» گرفتار آمده است.
نوشتهء اورزولا نوبر، جولای دو هزار و هفت میلادی مترجم
مهندس جواد ولدان
(صابر)
اما چطور می توان این دایرهء کور، دایرهء تکرار مکررات و دایرهء پوچ را مضمحل نمود، چطور می توان خود را از تاثیرات ادوار کودکی و دوران گذشته آزاد نمود؟ چطور می توان دام های حیات را شناخت و بر آنها فائق آمد؟ جفری یانگ تصدیق دارد، که این مستوره های زندگی تنها به دشواری قابل تغییر می باشند، زیرا که ریشه های آنها در اعماق، در اعماق ما جای دارند. اما فردی که شکیبائی و استقامت پیشه کند، از شانس و امتیاز بسیار خوبی در رهائی از این اسبابها، نقشه ها و مستوره های کنترل پیشین بهره مند خواهد شد، که بتواند مجددا به زندگی خویش سمت و جهتی تازه ببخشد. در تراپی الگوها و درمان مستوره ها گامها و تغییرات زیر با بشارت موفقیت آمیز و توان چشمگیر خود را متمایز می نمایند: مستوره
های زندگی تنها
به دشواری قابل
تغییر می باشند. 1. شناسائی
دام و مستوره های
زندگی 2.
احساس و توجه به
مستوره و دام زندگی
بدین
ترتیب انسانی
که تا کنون با مستوره
«متروک و مطرود
شدن» زندگی می
کرده است، بر این
باور بوده است:
«اگر من به شریک
زندگیم، نچسبم،
مرا ترک خواهد
کرد.» اینک اگر
برای این فرد در
هنگام عمل به گام
سوم، یعنی بررسی
در رفتارها و امتحان
صحت آنان، روشن
گردد که دقیقا
همین چسبیدن و
همین آویختگی
یک رابطه را تهدید
کرده و به خطر می
اندازد، و همسرش
مسلما به استقلال
ارج می نهد، باید
غور و تعمق نماید،
که چطور بتواند
این رفتار را،
یعنی محکم و دو
دستی چسبیدن به
همسر خویش را ترک
کند، و به چه طریق
می تواند فضائی
باز و آزاد به همسر
خویش اهداء کند.
مستوره
های زندگی ما 4
|