![]() |
توريسم | زیست
محیطی | ... جامعه و | سياست و اقتصاد | گفت و گو | تماس با ما | گزينش زبان | راهنماي سايت | صفحه نخست |
آرشیو ایران آزاد | کتابفروشی ایران آزاد |
| نامه
های رسیده |
Info@Iran-Azad.de Info@IranClick.de |
جای
آگهی شما در ایران
آزاد خالی است |
|
Www.Iran-Azad.De
نظام
جمهوری اسلامی
بهترین و بزرگترین
ایده آل امروز
ایران است، باید
قدر دانست. اهمیت
و ارزش این نظام
می بایست برای
روشنفکر و غیر
روشنفکر معلوم
گردد. در اینصورت
اطمینان دارم
که همه و یا حداقل
اکثریت بزرگی
از شما با من همصدا
خواهید گفت، زنده
باد جمهوری اسلامی.
زنده باد روحانیت:
این رژیم برای یک یک ایرانیان، روشنفکر و عامی، با سواد و بیسواد، زن و مرد، کودک و جوان، از کار افتاده و بیکار، شاغل و غیرشاغل بهترین است، برترین است. مصداق، صحت و ادراک این نگرش تنها یک شرط دارد. می بایست به دوراندیشی، به دوربینی، به وسعت بینش مجهز گردید، تا به ادراک و فهم کنه مطلب نائل آمد. می بایست بیماری «مشاهدهء نوک بینی» را در خود معالجه نمود، تا بدین نکته استنباط یافت. من از منافع دراز مدت توده های مردم گفتگو دارم. من از استمرار و پایداری سخن می گویم. این استمرار هم در بخش اجتماعی و هم در بخش زیست محیطی – اکولوژیک مستمر، اکولوژیک پایدار – بکار می آید و اساسا در تمامی بخش ها و مواقع گوناگون زندگی بشری مصداق پیدا می کند. این واژه به تاسف برای ایران و ایرانی، برای ما بسیار ناآشنا است. این مفهوم با طبع و خوی ایرانی و جهان سومی سنخیت ندارد. چه ما فقط منافع لحظه ای را می بینیم، ما عادت کرده ایم - ما را هزاران هزار سال است که عادت داده اند - تا تنها نوک بینی را بنگریم. روشنفکران، دلسوزان، متعهدان، آنان که قلب و نبضشان برای ایران می تپد، آنان که توان تفکر دارند، آنان که فراتر از پیش پای خویش نیز توان و وسعت ادراک دارند، آنان که با معرفت و شعور و درایت، آنان که با فرهنگ و عقل و مغز و قلب، آنان که بدون تعصب می اندیشند، آنان که از توان درک، از اندیشه و از فهم سیستماتیک، از آنالیز و تجزیه و تحلیل بوئی برده اند، آنان که بدانند برنامه چیست و پلان به چه کار می آید و به تلخیص تمامی کسانی که تنها به نوک دماغ خود مشغول نباشند، متفق القول خواهند گفت، در این برهه از تاریخ ایران، بهترین شانس، بهترین امتیاز ملت ما داشتن یک حکومت اسلامی است. چرا؟ یکی
از وقت هائی که
شیطان حضور بهم
می رساند، وقتی
است که مرد می خواهد
با زوجه اش نزدیکی
کند. اگر بسم الله
نگفت شیطان هم
با او دخول می کند،
آنوفت آن نطفه
هم از پدر است و
هم از شیطان. وقتی
هم که این طفل بدنیا
می آید شیطان باز
حاضر است: انگشتش
را می رساند به
ماتحت آن طفل (فرمایش
امام جعفر صادق
است، از پیش خود
نمی گویم) می آید
انگشتش را به مقعد
آن بچه فرو می کند،
آن وقت که بزرگ
شد اثرش این است
که مابون می شود؛
اگر هم زن است فاحشه
می شود، هر شب یک
جائی می رود. فکر می کنم با این نقل قول، با این افاضهء کلام، ادعای خود را مستدل کرده باشم. با نقل این قول می توان نقطه ای بر این نوشته نهاد و آنرا مختوم تلقی کرد. اما آنان که بر آن باورند، دو ریالیه کج و معوجی داشته، و هنوز در پی فهم لب مطلبند، لطفا به ادامه بخوانند. تا اسلام کفن نشود، این وطن وطن نشود. و اسلام و جمهوری و حکومت اسلامی را زمانی می توان به استمرار و دراز مدت، برای همیشه به گور تاریخ سپرد، اگر اجازه دهیم که خود آن به دست خویش گور خود را بکند. و چه کسی بهتر از خود مذهب می تواند بهترین و عمیق ترین گور تاریخی خویش را تدارک ببیند!؟ تاریخ ایران را بخوانیم، تاریخ منع تنباکو، تاریخ مشروطه، تاریخ بیست و هشت مرداد، تاریخ کاشانی و مصدق، تاریخ شیخ فضل اله نوری، تاریخ خرداد چهل و دو و تاریخ بهمن پنجاه و هفت را بخوانیم. تاریخ اروپا را بخوانیم، تاریخ قرون وسطی، تاریخ دوران حاکمیت کلیسا بر جان و جسم و خانمان مردم را بخوانیم، تاریخ جادوگرسوزانی و تفتیش عقاید روحانیون و کلیسای مسیحیت را بخوانیم. از تاریخ و مطالعهء تمامی این دوران ها، از اندیشه و غور به تمامی این ادوار یک نتیجهء بزرگ حائزمان می شود، که هر جا روحانیت و مذهب در امور سیاسی و زندگی روزمرهء مردم دخالت نمود، فاجعه ببار آورد. هر جا که دین و روحانیت و مذهب حاکم شد، تزویر و ریا و استکبار به زودی جایگزین گردید، دوران تاریک و اسف بار رکود علم و عقل و منطق آغاز گردید. میلیون و میلیونها حلاج و گالیله و عالمان و آزادگان دیگر به دار جهالت و تعصب و تزویر آویخته شدند. اگر بدین مهم محیط گردیم، بدین باور معتقد شدیم که تا مذهب کفن نشود، ایران ما ایران نمی شود، از دل و جان، معتقد شدیم، به کنه و اساس این چند کلمه واقف شدیم، تنها می بایست پاسخ یک سوال دیگر را جستجو کنیم. و این پرسش آن است، به چه وسیله، به دست که و چه کسانی می توان اسلام را کفن نمود و این نه برای یک زمان و یک برهه، بلکه به کل و به اساس، از بن و ریشه و برای تمامی ادوار تاریخ و برای تمامی نوع بشر؟ بهتر از خورشید چه چیز و چه کسی می تواند به نور، به گرما و به تابش آن باور آورد؟ بهتر از شب که می داند که تاریکی چیست؟ بهتر از حقنه و سل و وبا که می داند که بیمار و بیماری چیست؟ و بهتر از روحانی و روحانیت، بهتر از معمم و مسلمان چه کس می داند که اسلام و مسلمانی چیست؟ بگذاریم
اسلام ناب محمدی،
اسلام عزیز، بگذاریم
«حکومت عدل اسلامی
»، بگذاریم شارعان
شریعت بگویند
و بکنند، آنچه
را که درست می دانند.
- و در حال حاضر نیز
انتخابی جز این
نداریم. چه بگذاریم
و چه نگذاریم،
آنها می کنند و
از ما و از مردم،
از ما و از امت نیز
سوال نخواهند
کرد. آنها بدین
مشغولند- قریب
به سی سال و یا بهتر
بگویم بیش از هزار
و چهارصد سال است
که مشغولند – که
اسلام عزیز را
پیاده کنند. اسلام
را پیاده کردند.
اینک نوبت ما،
نوبت امت است که
دست بکار شود. برخی
از اوقات «عمل
نکردن» عمل کردن
است. برخی اوقات
و شاید در بسیاری
از مواقع باید
از تجربه درس گرفت.
اگر شعار ندهیم،
اگر حرف نزنیم
و در خفا به عمل
بپردازیم – و عمل
در این برهه یعنی
کار فرهنگی، یعنی
خودسازی، یعنی
با تاریخ و خود
و جهان خود برخورد
کردن - بسیاری از
اوقات باید سوخت
تا فهمید که آتش
چه می کند. باید
بیمار شد تا قدر
سلامتی و ارزش
عافیت را دانست.
وظیفهء ما، وظیفهء من و تو – اگر به کار ریشه ای و اساسی، به پایه ریزی کار، به برنامه و برنامه ریزی معتقد باشیم، اگر این را همواره و به استمرار به خاطر و پیش روی دیدگان داشته باشیم، که خانه از پای بست ویران است، خواجه در نقش بند ایوان است – وظیفه ای بسیار خطیرتر از آن است که با الفاظ دست و پنجه نرم کنیم، که شعار بدهیم. وظیفهء روشنفکر، وظیفهء یک متعهد، وظیفهء عامی و غیر عامی، وظیفه یک با فرهنگ در این زمان و این برهه بسیار خطیر است، بسیار سنگین. چرا سنگین است؟ چرا که اینها خواهان عملند، نه بانی حرف و شعار. اینها می دانند که با حرف و شعار آب از آب تکان نمی خورد. تا کنون میلیاردها بار زنده باد ... و مرگ بر ... گفته و یا شنیده اند، گفته ایم و شنیده ایم، آنها می دانند، ما می دانیم نتیجه چیست. بهتر
از آخوند و ملا،
بهتر از اسلام
ناب محمدی، چه
کسی بهتر؟ بهتر
از آخوند و روحانی
چه کسی می تواند
اسلام ناب و عزیز
را پیاده کند. بهتر
از ملا و آخوند
و روحانی – چه مبارز،
چه غیر مبارز،
چه ارتجاع چه اصلاح
طلب – چه کسی می
تواند چهره اصیل
اسلام واقعی را
به ما نشان دهد.
بیائید بجای حرف
و شعار و اتلاف
بیش از حد وقت برای
کار سیاسی کار
فرهنگی بکنیم.
بیائید توشه بیندوزیم.
بیائید خودمان
را بسازیم، با
خودشناسی، با
برخورد علمی با
خود و گذشته خویش،
با تاریخ خود،
چه تاریخ شخصی
و خانوادگی و چه
تاریخ گذشتگان
و جهان خود را به
فرهنگ و علم مجهز
کنیم. بیائید،
بجای تعیین رئیس
جمهور در تبعید،
بجای تعیین نخست
وزیر و دولت در
تبعید برنامه
بدهیم، به جای
منم من کردن و قاب
عکس جدید درست
کردن، بجای تعیین
حکومت آینده در
آلمان و آمریکا
و اروپا به دست
ورشکستگان مشروطه
و سلطنت چی طلب،
بجای این کثافات
و اتلاف عمر و وقت،
بیائید برنامهء
کوتاه مدت، میان
مدت و برنامه های
طولانی مدت بنویسید.
بگذارید مردم
توشه بیندوزند.
بگذاریم مردم
از روی برنامه
و افکار و اعتقادات،
از روی توانائی
ها و با محک مقایسه،
مقایسهء برنامه
ها نمایندگان
دورهء گذرا و انتقالی
را – انتقال قدرت
نهائی به نمایندگان
واقعی و برگزیدگان
توده ها – را تعیین
کنند. اسلام را تنها مسلمانان، تنها آنها با اعمال اسلام گونهء خویش می توانند، به دست خود و برای همیشه به گور تاریخ، به گور ابدیت جاوید بسپارند. بگذاریم تمامی مردم، و نه مردم ایران، که مردم یک یک نقاط جهان چهرهء اسلام ناب محمدی را بشناسند. هر یک قطره خون ناحقی که این مسلمانان اصیل بر زمین می ریزند، روزها و سالها از عمر ناروای خود می کاهند. و ما، و ما در این اثنا، من و توی عامی و یا روشنفکر به وظیفه خطیر خود، به شناسائی خویش و جهان خویش، به برخورد سازنده با خویش، به فرهنگ و معرفت روی آوریم، ما بیکار نمی نشنیم، اما بجای شعار و حرف به بازسازی به پرورش خود و دیگران می پردازیم. به کودکان و نوجوانان و جوانان توجه می کنیم. تجزیه و تحلیل می کنیم، به افکار سیستماتیک و ادراک آنالیز و علمی، به تحقیق و تدبر می پردازیم. می نویسیم و ترجمه می کنیم، به علم روی می آوریم، به عقل و درایت، به برخورد علمی و تعقلی. و براستی که اگر مرد عمل و کار باشیم، کنه مطلب را فهمیده باشیم، قشری نگر نباشیم و تنها به مبارزه با معلولات نپردازیم، اعتقاد راسخ به یک کار ریشه ای، به شناختن و شناساندن علل و ریشه ها روی کنیم، کاری بس خطیر، وظیفه ای بس دشوار در پیش داریم. می گویم خطیر و دشوار، زیرا که عمل کردن ارزشمند تر از حرفهای تو خالی و شعار است. می گویم خطیر و دشوار، زیرا کسی که عمل می کند می تواند اشتباه هم بکند. آنان که از اشتباه ترس دارند، بنشینند در خانه و دست روی دست بگذارند! اما همین دست روی دست گذاشتن از هر اشتباه مهلکی مهلک تر است. خطیر و دشوار به این لحاظ که از هر طرف مورد حمله قرار می گیرید، هم از دوست ضربه می خورید، هم از دشمن. از دوست نادان و سطحی نگر و قشری می توان ضربه خورد، بدان علت که وی دوستی را تنها دوستی خاله خرسه می انگارد. به سادگی آلت دست دشمن و دشمنان عاقل و حیله گر واقع می شود. و در واقع دشمنان اصلی و طبقاتی هستند که از این دوستان ساده نگر و قشری شمشیر و گلوله می سازند و بر فرق ما، بر فرق اشخاصی که به کار ریشه ای معتقدند، بر فرق افرادی که دشمن را در ریشه ضربه می زنند و خواهان ریشه کن کردن نهال دشمن و دشمنان در درازمدت هستند، وارد می آورند. در این کارزار ریشه ای و فرهنگی، در این مبارزه اساسی و مستمر با علل، با علل فقر و بدبختی جهان سوم، با علل سیاهی روز و زندگی ایران و ایرانی، با علل فقر و سوزمان طبقات کارگر و کشاورز وظائف کوچک و بزرگ، مسئولیت یکایک ما روشن است. وظائف ما چه عامی باشیم، چه روشنفکر، چه کارگر باشیم، چه متمول، چه کشاورز باشیم چه کاسب و مغازه دار، آری وظائف یک یک ما، یک یک افراد دوراندیش و متعهد، نویسنده و شاعر و هنرمند مشخص است. وظائف ما از پا ننشستن است. هر کس به سهم خود، هر کس در حیطهء تمول و استطاعت خویش، هر کس در محیط کار و دایرهء عملکرد خویش، هر کس بسته به توان مالی و جسمی و روحی و قدرت اندیشهء خویش به مبارزه می پردازد. در این مبارزه سلاح ما قلم ماست، در این نبرد، سلاح ما هنر ما، شعر ما، نقاشی ما، مجسمه سازی ما، فرهنگ ما، قدرت مالی و تمول ما است. اگر توان مالی داریم، از این طریق، اگر توان اندیشه و هنر، و اگر توان نویسندگی داریم بدان نحو. برای هر کس و هر فرد مسئولیت پذیر و خواهان عمل راهی در پیش پا وجود دارد. بیائید، ایرانی آزاد بسازیم. ایران آزاد برنامه و وقت و تعهد و وظیفه مندی می خواهد. ساختن ایران آزاد یک نقشه می خواهد. یک نقشه که شالوده و اساس، بنا و معمار، مهندس و کارشناس آن خود ما هستیم. خود مردم برای مردم، از خلق و توده ها برای خلق و توده ها. بذر نبوغی که در تنهائی کاشته می شود، در بشریت گل می دهد. برای تماس با ما از آدرس ایمیل و پرتال اینترنتی ما استفاده نمائید. با تشکر و احترام به یک یک افراد و رسانه های عمومی، با قدردانی از متعهدان و سروران دانشمندی که در نشر و پخش این اندیشه و نوشته ما را یاری می دهند. مهندس جواد ولدان (صابر)
|